سالگرد تاسیس وبلاگ :


در خلوت روشن ، با تو گریسته ام برای خاطر زندگان .

و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را ....

زیرا که مردگان این سال،عاشق ترین زندگان بودند .....

 
 

      سلام

     سلام بر امروز ، سلام بر تو دوست عزیز ......

 

      امروز چهارم  اسفند 1388 ه. ش. است .

آری دو سال از وبلاگ نویسی من می گذرد وهمچنان اسیراین هزار توی بی پایان هستم . همیشه وقتی می خواهم پستی را آغاز کنم ، ناخودآگاه به یاد حرفت می افتم ؛ ".. سیاسی ننویس ..." صفحه را بازمی کنم ومدتی خیره می مانم که چه بنویسم ؟؟؟؟ نمی دانم !!!! بارها نوشته ام ، نوشته ام و نوشته ام .... اما با یک کلیک همه دلنوشته هایم را پاک کرده ام

   

 

 

 

    اما سپاس از همراهان و هم یاران همیشگی ام ، شمایی که خواننده ی نوشته های این روزها وماه ها و سال ها بودید و حتی تویی که تمام نوشته های من راخواندی ولی حتی یک بارهم کامنت نگذاشتی .........

 

 

    پ.ن : آری ، روز 4 اسفند خیلی تامل برانگیز است ؛ کار کارانگلیسیهاست!!! تازه هر سال هم که می گذرد ، جشن تولد هم می گیریم . کارکارآمریکایی هاست !!!!!! خوشبختانه ، ما تو این مملکت هر کاری که اتفاق می افتد؛ یا به انگلیسی ها یا به آمریکایی ها نسبت می دهیم ،من که نمی دانم چرا ؟؟؟؟ شما می دانید؟؟



    پ.ن : ماهور عزیزم ،چند ماهی است که از تو خبر ندارم و من نمی دانم که این بی خبری را ترجیح بدهم ، یا پایان انتظار را حالا به هر شکلی که باشد ..... (فقط از طریق این دنیای مجازی هست که از هم باخبریم        .(

    باور کن که من عاشق این دنیای غیر واقعیم ….

 

             

 

 

امینه :

امینه اقدس :

اونخستین زن ایرانی است که بدون شوهر و برای معالجه به خارج از ایران سفرکرد.

امین اقدس یا امینه اقدس عمه غلامعلی خان ملقب به عزیزالسلطان است که به ملیجک شهرت داشت و پسری از منطقه کردستان بود . ناصرالدین شاه به او بسیار محبت داشت. عمه او کنیزی بود که بعدها جزو سوگلی های شاه درآمد. اعتمادشاه به او به آن میزان بود که خزانه داری مخصوص شاه به او سپرده شد و به همین سبب "امین اقدس" نام گرفت.

این سوگلی ناصرالدین شاه به دلیل بیماری چشم ، بینایی خود را از دست داد و معالجات دکتر دیکسون انگلیسی، موثر واقع نشد و دو چشم پزشک ایرانی میرزا ابوالقاسم نایینی و میرزا محمدحسین کحال عراقی برای معالجه به بالین او دعوت شدند. گفته شده است این سیاست برای دورکردن مسئولیت از پزشکان خارجی و مقصروبی دانش نشان دادن پزشکان ایرانی به اجرا در آمد. وگرنه پیشتر چشم این سوگلی شاه از بینایی بی بهره شده بود.

اما شاه تصمیم گرفت که امین اقدس را برای عمل جراحی راهی فرنگ کند و به همین منظور در سال 1268 امین اقدس با هیاتی به ریاست « سعدالسلطنه » حاکم قزوین و میرزا حسین کاشی پزشک مخصوص راه وین پایتخت اتریش را پیش گرفت و بی نتیجه بازگشت.

او نخستین زن از حرمسرا بود که تا آن تاریخ بدون همسرش از ایران خارج می شد . ***

 

*** برگرفته شده از کتاب ؛ اولین زنان ؛ عذرا دژم .

 

سخنان بزرگان و فرهیختگان :

     


           سخنان بزرگان و فرهیختگان :


شکسپیر : زندگی داستانی پرخشم و پرصداست که ابلهی آن را بیان می کند .

هلن فیشر: " زنان قوی تر از مردان فکر می کنند . وقتی زنان درباره ی موضوعی می اندیشند جوانب بیشتری را در نظر می گیرند و واضح تر این که زنان جزئیات را بیشتر در نظر می گیرند . در مورد امور تجاری ، آن ها بیشتر از مردان سعی می کنند ، تا اطلاعات بسیار متنوع تری جمع آوری کنند ، بنابراین نتیجه ی بهتری هم عایدشان می شود ."

بورلی سیلز : برای جایی که ارزش رفتن داشته باشد ، هیچ راه میان بری وجود ندارد .

استفان لیکوک : من اعتقاد زیادی به بخت و اقبال دارم و می بینم که هر چه سخت تر کار می کنم ، از بخت و اقبال بیشتری برخوردار می شوم .

فرانک تایگر : یاد بگیرید که گوش بدهید . شاید فرصت به آرامی درحال زدن درخانه ی شما باشد .

آبراهام لینکلن : من مطالعه می کنم و خودم را آماده می سازم ، و آن هنگام شاید شانس من فرا برسد .

خلیل جبران : این احتمال هست که با گذشتن از سیاهی شب به ایمنی صبح نرسیم .

هری اس. ترومن : اگر طاقت تحمل گرما را ندارید ، وارد آشپزخانه نشوید .

باربارا میلو اورباخ : همه چیز امکانپذیر است . این را به همه بگویید.

توماس ادیسون : من شکست نخورده ام . بلکه فقط هزار راه مختلف برای نساختن یک لامپ کشف کرده ام .

جشن سده ( دهم بهمن ماه ) مبارک ......

                      





آتش جشن سده ، آتش مهر وطن است

کاندرین ملک نخواهد که شب تار بود

در چنین جشن طرب ، آری خورشید دگر

گر بتابد ز دل خاک ، سزاوار بود

خرم است این سده و شادروان باد که گفت :

"شب جشن سده را حرمت بسیار بود "

                                             محمد دبیری سیاقی


 

سده واژه ای فارسی است. در پهلوی باید به شکلی از این اشکال : ست ، ستگ ، سذک  و یا سذ بوده باشد . در فارسی میانه و فارسی باستان و اوستا واژِه ی ست به معنی سد ، عدد سد می باشد ، چنانکه در فارسی نیز سده به معنی سد سال در برابر قرن به کار می رود .....

اما وجه تسمیه ی این جشن ، یعنی جشن سده چیست ؟ یک رشته از تاویلات و انگیزه ها به همان عدد سد می رسد و مربوط است به موقعیت های فصلی . ایرانیان باستان سال را به دو فصل تقسیم می کردند ؛ تابستان بزرگ = همه که هفت ماه بود ، از آغاز فروردین تا پایان مهرماه و زمستان بزرگ = زینه که از اول آبان ماه شروع و به پایان اسفندماه می رسید . ایرانیان باستان ،این روز را فرخنده می دانستند و در آن به جشن و پایکوبی و برافروختن آتش می پرداختند. شاید جشن چهارشنبه سوری کنونی، بازمانده ای از جشن سده باشد. نام این جشن را از آن روز سده گذاشتند که پنجاه روز و پنجاه شب به جشن نوروز مانده است. چنانکه از کتاب ها و اسناد تاریخی برمی آید جشن سده جنبه دینی نداشته و تمام داستان های مربوط به آن غیردینی است و بیشتر جشنی کهن و ملی به شمار می آید و وارث حقیقی جشن سده نه فقط زرتشتیان، بلکه همه ایرانیان اند، میراثی که به بسیاری از کشورهای همسایه نیز راه یافت.

 

برگرفته شده از کتاب ، جشن های آتش ؛هاشم رضوی.

 

به زنان می اندیشم چونان که به باران ........

صدیقه دولت آبادی :


خانم صدیقه دولت آبادی

صدیقه دولت آبادی ، فرزند خاتمه بیگم و حاج میرزا هادی دولت آبادی بود . او از پیشگامان جنبش اجتماعی زنان در ایران و نخستین زن روزنامه نگار بود . او در سال 1258 ه. ش . در اصفهان پس از تولد هفت پسر به دنیا آمد . او تحصیلات خود را در زمینه های فارسی و عربی نزد شیخ محمد رفیع طاری در تهران آغاز کرد . سپس تحصیلات متوسطه را در دارالفنون ادامه داد و در 15 سالگی با دکتر اعتضاد الحکما ازدواج کرد . اما ازدواجش با ناکامی همراه شد و یک سال پس از مشروطه به همت او یکی از نخستین دبستان های دخترانه ، به نام "

ادامه مطلب ...

امروز بهتر است ....

باز هم سلام ، مگر می شود پستی را بی سلام آغاز کرد .

این پست ها هم بهانه ای است ، بهانه ای برای دلتنگی

وقتی دلمان برای همه ی خاطره های دیروز و دوستان خوب تنگ می شود

وقتی دلمان هوس خاطره های خوب فردا را می کند .

ای کاش این قلم را از ما نگیرند !!!

 ................................................................................

 

مرد کور

 روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه درداخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روزنامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد " امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم .."  وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید. دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیزبرایزندگی است، حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید

 

زندگی .......



همه چیز بستگی به دیدگاه شما دارد:

استادی قبل از شروع کلاس فلسفه اش در حالی که وسایلی را به همراه داشت درکلاس حاضر شد. وقتی کلاس شروع شد بدون هیچ کلامی شیشه خالی سس  مایونزی را برداشت و با توپ های گلف شروع کرد به پر کردن آن. سپس از دانشجویان پرسید که آیا شیشه پر شده است؟ آنها تایید کردند. درهمین حال استاد سنگریزه هایی  را ازپاکتی برداشت و در شیشه ریخت  وبه آرامی شیشه را تکان  داد.سنگریزه ها با تکان استاد وارد فضاهای خالی بین توپ های گلف شدند و استاد مجددا پرسید که آیا شیشه پر شده است یا نه؟ دانشجویان پذیرفتند که شیشه پر شده است. این بار استاد بسته ای از شن را برداشت و در شیشه ریخت و شن تمام فضای های خالی را پر کرد. استاد بار دیگرپرسید که آیا باز شیشه پر شده  است؟

دانشجویان به اتفاق گفتند: بله!

استاد این بار دو ظرف از شکلات را به حالت مایع در آورد و شروع کرد به ریختن در همان شیشه به طوری که کاملافضاهای بین دانه های شن نیزپر شود. در این حالت دانشجویان شروع کردند به خندیدن. وقتی خندیدن دانشجویان تمام شد.استاد گفت: "حالا"، " می خواهم بدانید که این شیشه نمادی از زندگی شماست.

توپ های گلف موارد مهم زندگی شما هستند مانند: خانواده، همسر، سلامتی ودوستان و امیالتان است. چیز هایی که اگر سایر موارد حذف شوند. زندگی تان چیزی کم نخواهد داشت. سنگریزه ها در واقع چیز هایی مهم دیگری هستند. مانند شغل، منزل و اتومبیل شماست. شن ها همان وسایل و ابزاری کوچکی هستند که درزندگی تان از آنها استفاه می کنید. و این طور صحبتش را ادامه داد: اگر شما شن را در ابتدا در شیشه بریزید در این صورت جایی برای سنگریزه ها و توپ های گلف وجود نخواهد داشت. و این حقیقتی است که در زندگی شما هم اتفاق می افتد. اگرتمام وقت و انرژی خود را بر روی مسائل کوچک بگذارید در این صورت هیچگاه جایی برای مسائل مهم تر نخواهید داشت. به چیزهای مهمی که به شاد بودن شما کمک می کنند توجه کنید.در ابتدا به توپ های گلف توجه کنید که مهم ترین مسئله هستند. اولویت ها را در نظرآورید و باقی همه شن هستند و بی اهمیت.

دانشجویی دستش را  بلند کرد وپرسید: پس شکلات نماد چیست؟

استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که این سئوال را پرسیدی! و گفت: نقش  شکلات فقط این است که نشان دهد مهم نیست که چه مقدار زندگی شما کامل به نظرمی رسد مهم این است که همیشه جایی برای شیرینی وجود دارد.

 

                   

 



پ .ن. : این عکس هم خیلی شبیه حال این روزهای من است .

بدون شرح :

           


                     



می نویسم «بدون شرح» تا شرحش را شما بنویسید...


زنده باد دموکراسی

 

 واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبرمی کنند    چون به خلوت می روندآن کاردیگرمی کنند

  مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس        تـــوبه فرمایان چرا خود توبه کمترمی کنند

 

در مملکت هایی که فرهنگ اعتراض نیست. اعتراض ها فشرده می شود و مثل دیگ بخار بدون منفذ تحت فشار قرار می گیرند. بعد این دیگ بخار می ترکد. این ترکیدن اسمش انقلاب است .

آنها که فکر می کنند اگر جلوی اعتراض های مردم را بگیرند برخرمراد سوارخواهند بود، باید بدانند که هر 25 تا 40 سال اعتراض های مردم منفجر می شود. آن وقت هیچ کس جلودار آن ها نیست. بی جهت نیست که عاقلی در زمان فتحعلی شاه گفته است ؛ باید درمملکت مکتب اعتراض ایجاد کرد ، عده ای به آن مرد عصر قاجاری تاخته اند و هنوز هم می تازند. چون اگر مکتب یا مذهب اعتراض پایش بازشود اوضاع آرام بر هم می خورد . جامعه دچار تحول و دگرگونی می شود. معلوم است آن ها که بر خرمراد سوارند دوست ندارند کسی اعتراض کند .

 

 

پ.ن : وین دایر: این شمایید که به مردم می آموزید که چگونه با شما رفتار کنند.

پ. ن :  دکتر علی شریعتی : در شگفتم از مردمانی که زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گیرند که آزادانه زیست .

پ. ن : گر بود عمر و به میخانه روم بار دگر / بجز از صحبت رندان نکنم کار دگر

پ. ن : این روزها ، اوضاع من شوروی در حال فروپاشی است.

پ.ن : سکوت چه نعمتی است ؟ آزادی در سکوت و آزاد کردن به علت سکوت ....

 

 

منتظری مظلوم راهت ادامه دارد ....




امروز هفت روزه که نیستی ......



وقتی به این فکر می کنم که خاک به آدم چه آرامشی می دهد ؟؟؟؟ با خودم می گویم : کاش زودتر به این آرامش برسم  و باز هم در این مورد فکر می کنم !!!!!!!!

اما هفت روز است که تو به این آرامش رسیدی و ظلم و.... را نمی بینی. جرم تو این بود که حق و حقیقت را گفتی ولی گویند که حقیقت تلخ است و راست می گویند ......

 

 

پ.ن. :خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی    چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی

 

پ.ن : این روزها حال خوبی ندارم .... و تنها به نداها و سهراب ها و ....  می اندیشم؛ به روزهای ..... کاش تمام شوند این روزها......

 

پ.ن. : تو استاد بسیاری از حضراتی بودی که حتی بعد از فوت شما هم حق استادی را به جا نیاوردند. کسی که برای شما طلب مغفرت کرد، خودش بیشتر به طلب مغفرت نیازمند است.