سخنان بزرگان و فرهیختگان :
اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت
اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند
اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند....
فقط از فهمیدن تو می ترسند. " دکتر علی شریعتی
وین دایر: این شمایید که به مردم می آموزید که چگونه با شما رفتار کنند.
ناپلئون: من در جهان یک دوست داشته ام و آن خودم بوده ام .
مارکز: هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران .
کانت: چنان باش که به هر کس بتوانی بگویی مثل من رفتار کن .
جرج آلن : اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند، میشکنند.
میکل آنژ: چه غصه هایی بخاطر اتفاقات بدی که هرگز در زندگی ام پیش نیامد خوردم .
دیل کارنگی:راه نفوذ در دیگران، دانستن آرزوهایشان است .
چارلی چاپلین: دنیا به قدری بزرگ است که برای همه جا هست به جای آنکه جای دیگران را بگیرید سعی کنید جای خود را بیابید.
اورپیدس: نیکوست، که ثروتمند باشی و پرتوان، اما نیکوتر است که دوستت بدارند.
جیمز آلن: شما به همان اندازه که بخواهید کوچک، و به همان اندازه که آرزو کنید بزرگ می شوید .
دکتر علی شریعتی :بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید شاید هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن ...
خیلی جملات زیبایی بودند ... خیلی لذت بردم ... موفق باشید
اااااااااااااااااااااااااا چطور از زهرا امامی سخنی اینجا نمی بینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته چون از درد سر خوشم نمی آد سخن مفیدم رو تلفنی بهت می گم!!!!!!!!!!! فوق العاده بود.خوشحالم که هم چنان هستی هم کلاسی بی حوصله ی هنوز شیرین....
درود
با خواجه نظام خوب شروع کردی اما دوباره رفتی جاده خاکی....
اخه دهه اول محرمبه نظر خودت باید از چه واقعیات تاریخی نوشت؟؟؟
از انحرافات این واقعه از دوره صفوی ات به حال بنویس
روشنگری یادت نره!!
تو که دستت به نوشتن اشناست.....
در ضمن از سخنان منم میتونستی استفاده کنی برا این پستت
و در اخر....
همکلاسی بی حوصله هنوز شیرین ...(زیبا بود!!)
بای
درود...
چقدر این کلام دکتر نغز ، پر مغز، تامل برانگیز و تفکر آور است:
فقط از فهمیدن تو می ترسند.
با سلام.
وبلاگتون رو دیدیم. خوب و مناسب بود.
از سایت ما هم یازدید کنید.
با سپاس
سلام
من همچنان درصحنه حاضرم
وقت خوندن مطالب کمی تا قسمتی تکراری و کپی را نداشته و وقت نگارش بی محتوا را هم ندارم
پس با دستانی پر خواهم آمد
دیگر خسته شده ام. از اینهمه دعایی که مستجاب نمیشود... از اینهمه اشک و ناله و آهی که جوابی ندارد. از این بندگی یک طرفه خسته شده ام. اگر خدایی هست پس پاسخ اینهمه دعای من کجاست...؟
عصیان در من سر بر کشید است. می شکنم مجسمه خدایانم را ... فریاد میکشم:
به چه کسی از تو شکایت کنم خدااااااااااااااااااااا؟ از دست تو به که پناه برم؟ کجا بروم که تو خدایم نباشیم... تو گر خدای منی من خدا نمیخواهم....
با چه لبخند آرامی جوابم میدهی
......................
بیا جوابت را بخوان در آیه های دلنشین... به دلت خواهد نشست... میدانم