ویرجینیا وولف نویسنده ی به نام انگلیسی در کتابی تحت عنوان « اتاقی از آن خود » به مسئله ی زنان می پردازد که هیچ گاه امکان نداشت آن ها مانند مردان از استعداد و قدرت خلاقه ی خود استفاده کنند و پیشرفت نمایند . او سپس می پرسد ، اگر شکسپیر خواهری داشت ، این خواهر چه می کرد . بنابراین در تخیلش خواهری برای شکسپیر تصور می کند که به همان میزان هوش و قدرت خلاقه دارد ، اما ناموفق و بدبخت است ، زیرا هیچ گاه مجالی نیافته تا از استعداد خود بهره گیرد و موفقیت کسب نماید .
ویرجینیا وولف در تخیلات خود زنی را به عنوان خواهر شکسپیر آفریده و در باره ی زندگانی او سخن رانده است و او می نویسد که زنان از آغاز خلقت همچون فانوسی در آثار همه نویسندگان و شاعران درخشیده اند . فیتنر جرالد : « .. زن اشعار عامیانه و لالاییها را سرود تا بچه هایش را بخواباند یا هنگام نخ ریسی سرگرم شود یا شب های بلند زمستان را تحمل کند ... » ( اتاقی از آن خود ، ویرجینیا وولف ، انتشارات نیلوفر ، ص 80 . )
بعد التحریر : بالاخره پنجره ی اتاقم را باز می کنم . این روزها دوست دارم شعرهای فروغ فرخزاد را با صدای حسین منصوری گوش بدهم . ( کسی که مثل هیچ کس نیست .... ) چه تلخ است حذف نام فروغ فرخزاد از کتاب شعر شاعران ایران و جهان . به قول بودا ؛ زندگی محمل رنج کشیدن است . بالاخره زندگی انبساط دارد . کسانی که جهان دیده هستند می دانند که تمام این خوشی ها موقتی و زودگذر است و باید بی خیالی طی کرد .
گرچه زنان از بدو تاریخ تا کنون همواره وظیفه حفظ و حراست خانواده خود را در برابر انواع مشکلات از جمله بیماریها داشته اند و گرچه اولین پزشکان زنان بودند ولی از انجا که زن همیشه محکوم به ماندن در خانه بوده است و جوامع شرقی مرد سالار، اندیشه ی هر مانوری را از زن ایرانی سلب و او را به موجودی خانه نشین و منزوی تبدیل نموده است، لذا زنان نتوانستند به جایگاه شایسته خود در تاریخ دست یابند.... دوستان عزیز در صورت تمایل برای خواندن مقاله ی « بررسی جایگاه زنان در عرصه بهداشت و درمان و نقش آنان درتوسعه طب اسلامی از قرن 7 تا 13 هجری » به سایت مدرسه ی فمنیست مراجعه کنید .
در باب آزادی****
شما آنگاه آزادید
که حتی اشتیاق آزادی را نیز لگامی بدانید.
شما آنگاه به راستی آزادید
که شبها و روزهایتان فارغ از اندوه خواهش دل باشد.
و اگر اینان زندگی شما را احاطه کنند
آشکار و رها به مصاف شان بروید .
*********
چه هست آن ،
مگر پاره های وجودتان ،
که برای آزادی ،
از خود جدا می سازید ؟
اگر دغدغه و غمی ست
که می خواهید از خود برانید ،
این دغدغه و غم ،
تحمیلی نیست ،
خود آن را برگزیده اید .
و اگر می ترسید
و از ترس خویش بیزارید ،
سریر آن ترس را
در دل خویش بجویید ،
نه در دست چیزی که از آن می ترسید .
*********
چیزها همه ،
همچون روشنایی ها و سایه ها ،
در درون شما به هم آمیخته اند .
و هنگامی که سایه می میرد و می رود ،
نوری که درنگیده است ،
خود ، سایه ی نوری دیگر می شود .
بدین سان ،
آزادی شما ،
هنگامی که لگام بر می گیرد و بندها را می گشاید ،
خود ، لگام و بندی می شود
برای آزادی بزرگ تری .
پ. ن . : زیبای خفته ؛ جبران خلیل جبران ؛ مسیحا برزگر ؛ تهران ؛ ذهن آویز ، 1387 ؛ ص 70.
پ. ن . : بله؛ ما آزاد هستیم ، اما زنجیری نامحسوس به آن آزادی بسته شده است .
پ. ن. : این روزها تنها دل خوشی من شاید رفتن به مسافرت های یک روزه است . ( آبشار نیاسر و غارنوردی ؛ غار چال نخجیر – غار رئیس و .... ) است . اما افسوس که آنچه بر صفحه ی کاغذ جور است ، در صحنه ی زندگی ناسور است .....
درخت نارون در کوچه ی ما
دوباره چتر سبز خویش واکرد
بلند و سرافراز و سایه گستر
یکایک خانه ها را با صفا کرد .
« پروین دولت آبادی »
دوستان گرامی برای گزارشی از مراسم بزرگذاشت پروین دولت آبادی در روز پنج شنبه مورخ 2/2/1389 در اصفهان به سایت مدرسه ی فمینیست مراجعه کنند.