نامه ای به دوستی که به ناکجا آباد رفت ......

 

هنوز نامه ها هستند

هنوز بهانه هست

و من هنوز دوست دارم که خاطراتم را با تو مرور کنم .

 

 

هیچ چیز جلودارت نبود ، نه لحظه های خوش ، نه آرامش ، نه دریای مواج

تو مشغول مردنت بودی

نه درختانی که به زیرشان قدم می زدی ، نه درختانی که سایه سارت بودند

نه پزشکی که بیمت می داد ؛ نه پزشک جوان سپید مویی که یک بار جانت را نجات داد

تو مشغول مردنت بودی

هیچ چیز جلودارت نبود . نه پسرت . نه دخترت که غذایت می داد و از تو باز، بچه ای ساخته بود .

نه پسرت که خیال می کرد تا

ادامه مطلب ...

به پاس 8 مارس، روز بین المللی زنان:

                                                            

این مطلب را به مناسبت روز جهانی زن در سایت مدرسه  ی فمنیست قرار داده بودم . دریغم می آید که در این پست ننویسم .........

 



 

             



تقدیم به زنان سرزمین ام ...                                                                                            

                                                     

سلون قانون گذار باستانی یونان می گوید :

زن است که مردان بزرگ می پرورد. مرد هر قدر هم در سایه ی ورزش ،دانش و بینش بزرگ و بانفوذ گردد،سهم زن در مادری و پرورش اینگونه مردان بزرگ از سهم هر سه عامل فوق بالاتر است ، زیرا پایه ی هستی و رشد و بقاء مرد در سایه پرستاری و مهربانی زن است .

 

این مطلب را به تمام زنان و مردانی تقدیم می کنم که در همه روابط انسانی و اجتماعی خود جز حق نمی خواهند و جز راه حق راهی نمی پویند .


                        

                                عکس بر گرفته از ؛ سایت مدرسه ی فمنیست


روز هشتم مارس بنا به پیشنهاد کلارا زتکین؛ روز بین المللی زنان نامیده شد. همیشه در تاریخ مبارزات، روزهای به یاد ماندنی وجود دارند، روزهایی که بعنوان نشانه و مظهرهر مبارزه ثبت می شود. تاریخچه هشتم مارس به سالهای میانی قرن نوزدهم بر می گردد. در هشتم مارس 1857، زنان کارگر پارچه باف در آمریکا به مبارزه برخاستند. شرایط کار و زیست کارگران زن وحشتناک بود: ساعات کار طولانی و کشنده، استثمار شدید، دستمزد اندک و محرومیت از هر گونه امکانات رفاهی. به علاوه آنها بار نگهداری و بزرگ کردن فرزندان و کار بردگی خانگی در خدمت شوهران و مردان خانواده را هم بدوش می کشیدند. پس به خیابانها ریختند و خواهان افزایش دستمزد، کاهش ساعات کار و 

ادامه مطلب ...

سالگرد تاسیس وبلاگ :


در خلوت روشن ، با تو گریسته ام برای خاطر زندگان .

و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را ....

زیرا که مردگان این سال،عاشق ترین زندگان بودند .....

 
 

      سلام

     سلام بر امروز ، سلام بر تو دوست عزیز ......

 

      امروز چهارم  اسفند 1388 ه. ش. است .

آری دو سال از وبلاگ نویسی من می گذرد وهمچنان اسیراین هزار توی بی پایان هستم . همیشه وقتی می خواهم پستی را آغاز کنم ، ناخودآگاه به یاد حرفت می افتم ؛ ".. سیاسی ننویس ..." صفحه را بازمی کنم ومدتی خیره می مانم که چه بنویسم ؟؟؟؟ نمی دانم !!!! بارها نوشته ام ، نوشته ام و نوشته ام .... اما با یک کلیک همه دلنوشته هایم را پاک کرده ام

   

 

 

 

    اما سپاس از همراهان و هم یاران همیشگی ام ، شمایی که خواننده ی نوشته های این روزها وماه ها و سال ها بودید و حتی تویی که تمام نوشته های من راخواندی ولی حتی یک بارهم کامنت نگذاشتی .........

 

 

    پ.ن : آری ، روز 4 اسفند خیلی تامل برانگیز است ؛ کار کارانگلیسیهاست!!! تازه هر سال هم که می گذرد ، جشن تولد هم می گیریم . کارکارآمریکایی هاست !!!!!! خوشبختانه ، ما تو این مملکت هر کاری که اتفاق می افتد؛ یا به انگلیسی ها یا به آمریکایی ها نسبت می دهیم ،من که نمی دانم چرا ؟؟؟؟ شما می دانید؟؟



    پ.ن : ماهور عزیزم ،چند ماهی است که از تو خبر ندارم و من نمی دانم که این بی خبری را ترجیح بدهم ، یا پایان انتظار را حالا به هر شکلی که باشد ..... (فقط از طریق این دنیای مجازی هست که از هم باخبریم        .(

    باور کن که من عاشق این دنیای غیر واقعیم ….