شیرین جان بیام و در این جا چه بنویسم .
بنویسم : چگونه باید مُرد ..... از رنج ها ........ و تو اگر آمده بودی ......از آرزوهای بر بادرفته و .........
می دانی که همیشه تا بهار صبر کردم و تو .........
باید تا بهار صبر کنیم،کسی در زمستان نبود که جواب من را بدهد، باید تا بهار صبر کنیم . اما آیا من تا بهار زنده هستم و متاسفانه هنوز ..................
من خیلی وقت است که فهرستی از آرزوهای بر باد رفتهی خودم را تهیه کرده بودم و میدانستم نوشتن این فهرست چیزی از دردهای من را کم نمیکند . اما نمیدانم چرا هنوز اصرار داشتم که این فهرست را کامل کنم.
پ. ن. :
به خودم میگویم که بالاتر از سیاهی هم رنگی هست ؟؟؟؟؟
این روزها سعی کردم از دنیای حقیقی و مجازی بیشتر فاصله بگیرم و به دنیای خودم فرو بروم . و
نوشتن من را آرام کرد.اما افسوس که .............
.........گریه کردن هم ادم را سبک و آرام می کند و تو
و زندگی ما پر از نقطه چین است . چرا ؟؟؟؟؟؟؟ چون ما کسل هستیم