زنان در شمال ایران و زنهای عرب در جنوب از آزادی بیشتری برخوردار بودند و به پوشاندن روی و موی چندان اهمیت نمی دادند. در بعضی از شهر ها زنها روی خود را با روبنده و پیچه می پوشاندند. زن و مرد در خیابانها از یکدیگر جدا می شدند، زنان از یک سو و مردان از سوی دیگر می گذشتند ....
دوستان در صورت تمایل برای خواندن مقاله ی زنان عهد قاجاروانقلاب مشروطیت ایران به سایت مدرسه ی فمنیست مراجعه کنید .
الهه جان سلام. مطلبت را خواندم ممنون از زحماتی که میشکی. فقط ببخشید که میگم اما احساس میکنم کمی نامنسجم بود یا شاید خیلی فهرست وار میخواستی از مطالب رد بشی.
در هر صورت کارت فوق العاده است و ازاینکه در این دوران اینطور به تاریخ میپردازی واقعا جای قدر دانی دارد//
مرسی عزیزم ......
یه حالی به وبلاگت بده اگه دوست داری .به نظر من قالبش خیلی یخه
یخ هم خوبه !!!! عوضش خنک می شوی چون تابستان نزدیک است ........
سلام بابت زحمتی که کشیدید ممنون به هر حال قابل تقدیر هست درسته میتونست بهتر باشه ولی در حالیکه همه ما منتظریم تا مردی از خویش برون آید و کاری بکند ... این کار شما قابل تقدیر هست ولو به قول دوستمون تا حدی شاید فهرست وار و یا نامنسجم باشه در هر حال دست مریزاد باز هم منتظر کارهای ارزنده شما هستیم....
سلام دوست عزیز ....
ممنون از اینکه سر می زنید . در خصوص این مقاله که فهرست وار است باید خدمت شما و دوست عزیزم مرمر جان عرض کنم که این مقاله طولانی بود ولی خانم نوشین احمدی خراسانی عزیز فرمودند که مقاله ی خودتان را کوتاه و مختصر کنید . بازهم از اینکه مطالب من را می خوانید . بسیار ممنون .
سلام .باید بگم که واقعا عالی بود.
واسم خیلی جالبه که هنوز خسته نشدی؟؟؟؟؟؟؟؟
و ادامه میدی...............
مهربان مطالبت واقعا جالب و نشان دهنده ی تلاشی بس فراوان رو دارن......
اما در مورد جنس خودم در این زمان فقط می تونم این مطلب رو بگم:
اگر زمانی که در شکم مادرم جنینی بودم و
او در همان زمان برایم می گفت:که در چه
دنیایی و بخصوص در چه جامعه ای و با چه
شرایطی برای جنس من...به دنیا خواهم
آمد...خودم را در همان زمان با بند جفتم و
همان نیروی کوچکم...حلق آویز میکردم و
دار می زدم.تا فقط یکبارو برای همیشه
بمیرم...که به چنین روزی نرسم...که روزی
هزاران بار شاهد مرگ خویش باشم........
آه آری تلخ است و دردناک.اما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوش باشی...و آرزوهایت نزدیک باد
سلام یاغی جان .
ممنون از حضور سبزت . چرا باور کن که من این روزها خسته هستم . و روحم خسته است . دلم می خواهد به آرامش برسم و نمی دانم چطوری ؟؟؟؟؟ این مطالب را از قبل نوشته ام . الان مدت یک ماه است که دستم به نوشتن نمی رود . نه فقط به نوشتن حتی کتاب هم نخوانده ام . امیدارم که هر کجا که باشی شاد باشی . بازهم به من سر بزن . که خوشحال می شوم ....
سلام دوست عزیزم .ببخشید که دیر جواب می دم !! این روزها فوق العاده درگیر کارای تحقیقی و آمادگی برای امتحان جامعم !البته کار خاصی نمیکنم و همه اش اضطراب دارم و کندم !!!ممنون از این مطالب جالب و ظریفتان .قصد دارم رمانی بنویسم .چند خطی از شروع این رمان را در وبلاگم گذاشتم !اما هنوز در صفحات آغازین مانده !چون مشغله های درسی اصلا دست بردار.نیست .رزوگاری سرشار بودم از حس نوشتن این رمان اما این روزها بر اثر کارهای دانشگاهی دیگر چندان به علایقم نمی توانم بپردازم !موفق و شاد باشی .دوست عزیز و مهربان .
ببخشید اسمم را دوباره وارد می کنم .
سلام .الهه جان سری به ایمیلت بزن.ممنون.
دروووووووووود
الهه جان خوبی؟
ممنون از سر زدنت.
قضیه این مقاله رو میشه بیشتر توضیح بدی؟
shirin.taghrid@yahoo.com
با سلام خدمت دوست عزیزم بلاگ بسیار جالبی داشتی خیلی با مطالبش حال کردم دم شما گرم
من خودم هم وب سایت دارم می تونیم با هم تبادل لینک کنیم البته اگر شما مایل باشین
در صورت مایل بودن ما را با نام " مملکته داریم؟؟؟" لینک بفرمایید و در اسرع وقت به ما خبر دهید که شما را با لینک کنیم در ضمن کد بنر ما هم موجود می باشد در صورتی که مایل هستید تبادل بنر کنیم
منتظر قدوم شما در وبلاگ هستم
www.MamlekatEEE.blogfa.Com
مملکته داریم؟؟؟
سلام بزرگوار
س÷اسگزارم از حضورتون در نقطه
درد ما درد امروز و دیرو نیست. سالهاست که جانمان را میسوزاند
خصوصی دارین!
درووووووووووووووود
سپاس از پاسخت. سری بزن.