شیرین جان بیام و در این جا چه بنویسم .
بنویسم : چگونه باید مُرد ..... از رنج ها ........ و تو اگر آمده بودی ......از آرزوهای بر بادرفته و .........
می دانی که همیشه تا بهار صبر کردم و تو .........
باید تا بهار صبر کنیم،کسی در زمستان نبود که جواب من را بدهد، باید تا بهار صبر کنیم . اما آیا من تا بهار زنده هستم و متاسفانه هنوز ..................
من خیلی وقت است که فهرستی از آرزوهای بر باد رفتهی خودم را تهیه کرده بودم و میدانستم نوشتن این فهرست چیزی از دردهای من را کم نمیکند . اما نمیدانم چرا هنوز اصرار داشتم که این فهرست را کامل کنم.
پ. ن. :
به خودم میگویم که بالاتر از سیاهی هم رنگی هست ؟؟؟؟؟
این روزها سعی کردم از دنیای حقیقی و مجازی بیشتر فاصله بگیرم و به دنیای خودم فرو بروم . و
نوشتن من را آرام کرد.اما افسوس که .............
.........گریه کردن هم ادم را سبک و آرام می کند و تو
و زندگی ما پر از نقطه چین است . چرا ؟؟؟؟؟؟؟ چون ما کسل هستیم
جمع کن بینیم بابا.اینا چیه نوشتی تو این چند تا
پست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه خیر تو اساسی نیاز داری ...به چی؟؟؟؟؟
هاااااااااا .مسافرت یه روزه و ناتمام خونت افت
کرده!!!!!!! در اولین فرصت می ریم خودمونو گم و
گور می کنیم!!!!!!!!!! یه کم مهلت بده تا من دست هامو
بگیرم به زانو هامو بلند شم.تو رو هم بلند می
کنم ...........
سلام ... چی بگم بهت نه اینکه من خیلی عالی باشم ولی تو خیلی داری تو این عالم غرق میشی هر چقدر بیشتر بری توی این حس هیچ چی حل نمیشه جز اینکه خودتو بیشتر غرق کنی کمی بهتر نگاه کن ...
درووود بر خانم زرنگگگگگ!
خوبی؟
بابا دست مریزاد.
باور کن عالی بود.
بابا بی خیال!
مگه همه ماها تو زندگیمون خیلی شادی داریم ها؟
اما همین اظهار و بیان اون غمها بیشتر باعث حالگیری میشه باور کن.
اخه دختر خوب هر وقت دلت گرفت میتونی بپری بری کناز زاینده رود باور کن حالت خوب میشه.
امتحان کن.
سلام از وبلاگ جدیدالتاسیس میراث پژوهان مهربین دیدن نمایید .
www.mehrbiin.blogfa.com
بابا چرا اینجوری می نویسی .یبوست گرفتی تو نوشتن ..دست بر دار ادم می یاد تو وب توو یه حادثه تاریخی بخونه نه خاطرات تلخ....خلاصه بدخواه داری اسم بده جسد تحویل بگیر
چقدر دلتنگ بوووود
دلتنگیهات رو درک میکنم الهه جان
راستی امروز در فیس بوک مقاله بانوی اطلاح گر رو خوندم
و واقعا لدت بردم و افتخار کردم به دوستی با تو
امیدوارم دلتنگیها ، کسلیها و .. خوب بشه
د پس کوجای دختر؟؟؟؟؟؟
بابا بیا آپ کن.همه که رسوب کردن........... رسوب
کردیم شاید.........
به نظرم همین دیر به دیر نوشتن ها هم کمک می کنه ..
باید چنگ بزنیم به هر چیزی که نجات مان می دهد آبجی!
درود
به جان خودم اگه نزدیک بودی میومدم گیست رو میگرفتم و میگفتم که بشین جلوی مانیتور و از این انزوا در آ.
بی خیال.
ببین هی منو به خشونت وادار میکنی و میذاری که خواننده هات با اون روی سکه اشنا بشن.
کجایییییییییییییییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام سرکارخانم باقری
خوبید؟
دوماهی میشه که مطلب نمیذاری الهه جان
چرا دیگه ادامه نمیدی؟
بازهم برامون بنویس و به کار ات ادامه بده و به کسایی که از روی غرض و حسادت پشت چشم نشون میدهند توجه نکن
موفق باشی
بای
بلند شو بیا یه پست بنویس راجع به دیروز.............
کجاییییییییییییییییی؟
ها؟
ای دختر خوب ... پاشو پاشو آفتاب شد
خسته م. خیلی خسته م.....
و من هم انگار سالهای سال است که خسته هستم . اما ماهور باور کن که ننوشتن هم یه نوع ریاضت است !!!!!!! دقیقا حکایت ما حکایت همون پرنده است .... هی این روزها چکار میشه کرد!!!!!
اما یادت باشه که این ها نیز بگذرد .....