امروز چهاردهم مرداماه است. اینست حرف من در این خصوص و محض خالی نبودن این پست در تارنما، مقالهای تحت عنوان : «انجمنهای زنان در دورهی مشروطه» میگذارم. دوستان عزیزم برای خواندن مقاله به سایت فیس بوک مدرسهی فمینیست مراجعه کنید .
.
.
.
اما به راستی :
آیا مشروطه به اهداف در نظر گرفتهی خودش رسید؟
فهم مشروطه خواهان از انقلاب مشروطه چه بود؟
آیا جامعهی ایران آمادگی و آگاهی برای انقلاب مشروطه داشت؟
پ. ن : تصمیم میگیرم برای اینکه از شر فکر کردن خلاص شم فکرمو رها کنم تا برای خودش ول بگرده.......
پ.ن. : آری به راستی انقلاب چیزی جزء خفقان نبود! نوشتن تنها سلاح بود.
سلام بانوی عزیز
امروز را از یاد نمیبرم!!! روز ششم مردادماه در چنین روزی بود که در روزنامهها در سوگ تو شعرها سرودند :
پیشوای بانوان از دست رفت / بانویی با عز و شأن از دست رفت
نهضت نسوان ما افسانه شد / قهرمان داستان از دست رفت
شمع جمع بانوان خاموش شد / اختر این آسمان از دست رفت
آری تو وصیت کردی که در سوگ تو سوگواری نکنند و سیاه نپوشند. بانو می دانی چرا در ابتدا بانو خطابت کردم؟
برای اینکه در ماهنامهی «زبان زنان» همیشه به این نکته اشاره میکردی که «خانم » و «بیگم» کلمهای فارسی نیست و این لقب از زمان حکومت مغولها به کار رفته است و فارسی این لقب «بانو»* است .
دوستان عزیز و علاقمندان برای خواندن مقالهی «زبان زنان»،نشریهای متفاوت در عرصهی روزنامه نگاری زنان به سایت فیس بوک مدرسهی فمینیست مراجعه کنید .
پ.ن . : * البته برای مخاطب خاصی بود هرچند مخاطب خاص هرگز این تارنما را نمیخواند. ولی ماهور جون،تو میدانی !!!
هیچ میدانی؟ چرا چون موج در گریز از خویشتن پیوسته میکاهم. آن چه میخواهم نمیبینم ، آنچه میبینم نمیخواهم ....
پ.ن . بدون شرح: پسرک آخرقصهها را عوض میکند.جاهایی را که دوست ندارد عوض میکند. شخصیتهایی را که دوست ندارد حذف میکند و شخصیتهایی را که دوست دارد اضافه میکند. من هم برایش قصهها را همانطور که دوست دارد میگویم . قصههای ما همان طور که او دوست دارد، تمام میشود.